تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
لباس خواب
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
هنگ درام
فایل گپ
بیگ بلاگ
خدمات سئو سایت
آسال تهویه قم
نسلی نو
وبینو قم
چاپ ساک دستی پارچه ای
وی رمان
ال تی پارت
دکوراسیون منزل
دکوراسیون اتاق پذیرایی
دکوراسیون آشپزخانه کوچک
دکوراسیون آشپزخانه
دکوراسیون اتاق خواب
کابینت آشپزخانه
دکوراسیون اتاق خواب دخترانه
دکوراسیون اتاق نشیمن
چاپخانه قزوین
برسادیس
استارتاپ
خرید ملک در دبی
آموزش خلبانی

ديوان شعر اهل بيت ع - شهادت امام سجاد ع

شعر تخريب بقيع

دسته بندی : شهادت امام حسن ع, شهادت امام سجاد ع, شهادت امام باقر ع, شهادت امام جعفر صادق ع, متفرقه,

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ


خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن  مشغول گدايي مي شود

بــا  نــواي  گــرم  مـدّاحـان  پاك  اهـل بيت

در حريم فاطمه نـغـمـه سـرايـي مي شـود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/27 - 17:02 | 1 2 3 4 5

شعر ائمه بقيع

دسته بندی : شهادت امام حسن ع, شهادت امام سجاد ع, شهادت امام باقر ع, شهادت امام جعفر صادق ع, متفرقه,

اَلسَّلامُ عَلى اَئِمَّةِ الْهُدى، وَ مَصابيحِ الدُّجى،و اَعلامِ التُّقى،
 وَ ذَوِى النُّهى، وَاُولِى الْحِجى، وَ كَهْفِ الْوَرى،

وَوَرَثَةِ الاَْنْبِيآءِ



در بَـنـد محبّتت اسـيـرم چه كنم


از بـــار گُـنـاه سر بزيرم چه كنم

بــر لـطـف تـو مـن اميد دارم آقـا

فردا نشوي تو دستگيرم چه كنم


اصغر چرمي


برچسب‌ها : ,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/26 - 09:56 | 1 2 3 4 5

شعر امام سجاد(ع)-ولادت

دسته بندی : ولادت امام سجاد ع, شهادت امام سجاد ع,


امام سجاد(ع)-ولادت

 

از سکوتم صدا درست کنید

ذکر یا ربنا درست کنید

 

ببرید و بیاورید مرا

بلکه از من گدا درست کنید

 

در دلم گر بناست خانه کنید

اول این خانه را درست کنید

 

می شود سنگ دستتان بدهم

می شود که طلا درست کنید

 

هر چه میل شماست تسلیمیم

یا خرابم و یا درست کنید

 

فقر ما را کسی درست نکرد

ای کریمان! شما درست کنید

 

شد اگر شکر، اگر نشد یک وقت

می نشینم تا درست کنید

 

بعد از آن که مدینه ام بردید

سفر کربلا درست کنید

 

از لب ما دعا نمی افتد

کربلا، کربلا نمی افتد

 

این قبیله همه شبیه هم اند

این کرم زاده ها چه با کرم اند

 

چه نیازی ست تا بزرگ شوند

در همان کودکی مسیح دم اند

 

زنده ام می کنند مثل مسیح

بر تن مرده ام اگر بدمند

 

همه آماده ی بلا هستند

جاده های عروج پیچ و خم اند

 

عاشقان بیشتر پی نامند

عاشقانی که عاشقند کم اند

 

عاشقان در نگاه آل علی

گر اسیرند باز محترم اند

 

دختران قبیله های عرب

خادم شهربانوی عجم اند

 

عجمی کرده اند جانان را

آبرو داده اند ایران را

 

ای مناجات تا خدا رفته

عرش را تا به انتها رفته

 

کیسه کیسه به شانه نان برده

خانه خانه سوی گدا رفته

 

بی تو معراج هم کسی برود

بی وضو محضر خدا رفته

 

بس که در حال سجده افتاده

رنگ پیشانی شما رفته

 

برکت می رسد غلامت اگر...

سر سجاده ی دعا رفته

 

محمل ما به گِل فرو رفته

محمل ما شکسته وا رفته

 

چاره ای کن برای ما ور نه

رمضان، آبروی ما رفته

 

آبرودار پنجم شعبان

دارد از راه می رسد رمضان

 

 چه مقامي ست مادر تو شدن

مثل پروانه ي سر تو شدن

 

بال جبريلِ عرش مال خودش

راضي ام با كبوتر تو شدن

 

علي اكبر است و آرزوي

چند سالي برادر تو شدن

 

مي شود برتر از سليمان شد

ظرف يك روز نوكر تو شدن

 

اين غلام سياه را نفروش

كردم عادت به قنبر تو شدن

 

به خداي يگانه مي ارزد

كشته ي نام اطهر تو شدن

 

پدرت هم به تو ولي مي گفت

«بابي أنت يا علي» مي گفت

 

آمدي و حسين خندان شد

همه جا جز بقيع چراغان شد

 

آمدي و به بركت نامت

نام جدت علي فراوان شد

 

مادرت شد عروس زهرا و

افتخارش نصيب ايران شد

 

آشنا با صحيفه اش كردي

هر كه بر سفره ي تو مهمان شد

 

رمضان ماهِ سِرِّ شعبان است

رمضان شرح ماه شعبان شد

 

 ابر و خورشيد و ماه در كارند

خاكي از زير پات بر دارند

 

تب تو تب نبود درمان بود

راويان تب تو بيمارند

 

دوستان قديمي زهرا

به تو و مادرت بدهكارند

 

در اسيري مادرت حتي

از مقامات او خبر دارند

 

هر چه مِهريه اش گران باشد

باز قوم علي خريدارند

 

به غلامت بگو دعا بكند

اين گرفتارها گرفتارند

 

با مناجات تو ملائكه هم

سر شب تا به صبح بيدارند

 

 تا نگاهي به بالشان بكني

از كرم خوش به حالشان بكني

 

كاش ميشد بنا درست كنند

گنبدي از طلا درست كنند

 

همه جاي مدينه را نه، نه

لااقل پنج تا درست كنند

 

گرد و خاك بقيع را ببرند

تا برايم دوا درست كنند

 

شيعيان حاضرند با گريه

آستان تو را درست كنند

 

با النگوي دختران عجم

چند ايوانْ طلا درست كنند

 

سنگ ها مي خورد بر سر تو

تا كه شايد صدا درست كنند

 

عمه را زد ولي سر تو شكست

هم سر عمه هم سر تو شكست

 

ای مناجاتی سرای حسین

ذکر آمین ربنای حسین

 

ای تمام صحیفه ات شرح

آخرین ناله و دعای حسین

 

مقتل تو صحیفه ات باشد

داده ای شرح کربلای حسین

 

کاش مثل تو روضه خوان بشویم

تا اقامه کنیم عزای حسین

 

به زبان دعا بیان کردی

چه کشیدند بچه های حسین

 

آه تیر سه شعبه و حلق

طفل معصوم بی خطای حسین

 

الامان از حکایت زینب

وای از روز ماجرای حسین

 

چقدر کریه می کنی یعقوب

مژه ات ریخته برای حسین

 

بعد از آن که بدن مرتب شد

سر بنه روی بوریای حسین

 

روی قبرش نوشتی یا مظلوم!

لک روحی فدا ابا المهموم!

علي اكبر لطيفيان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/22 - 07:37 | 1 2 3 4 5

شعر امام سجاد(ع)-مدح و شهادت

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

امام سجاد(ع)-مدح و شهادت

 

در تشنگی سراب به دردی نمی خورد

تنها خیال آب به دردی نمی خورد

 

حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری

این جام بی شراب به دردی نمی خورد

 

باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد

در سایه، آفتاب، به دردی نمی خورد

 

از این به بعد مَعْطلِ این دل نمی شوم

این خانه ی خراب به دردی نمی خورد

 

از منظر نگاه شما جلوه دیدنی ست

عکس بدون قاب به دردی نمی خورد

 

جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر

چشمه بدون آب به دردی نمی خورد

 

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند

گریه مرا کنار تو با آبرو کند

 

ما را به جز هوای شما پر نمی دهند

ما را به جز برای شما سر نمی دهند

 

بال وَبالْ مانع اوج است پس اگر...

...بالم نمی دهند چه بهتر نمی دهند

 

گاهی کنار دلبریت جبر لازم است

دل را به اختیار به دلبر نمی دهند

 

جبریل هم به قبّه ی تو ره نیافته

معراج را به غیر پیمبر نمی دهند

 

آن جا که میل یار، اسیری عاشق است

در بند می روند ولی سر نمی دهند

 

ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای

جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند

 

تا زنده ایم ترک ولایت نمی کنیم

با غیر آل فاطمه وصلت نمی کنیم

 

هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد

فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد

 

در بین گریه حاصل ما رشد می کند

باران بدون سیل به پایان نمی رسد

 

یک جا اگر تمامی خلقت گدا شود

نقصی به آستان کریمان نمی رسد

 

روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم

عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد

 

با دوری از صحیفه سجادیه قسم

علامه هم به معنی قرآن نمی رسد

 

بفرست سمت دشت غلام سیاه را

یک چند وقتی است که باران نمی رسد

 

کیسه به دوشی تو اگر کار هر شب است

این پینه های شانه به درمان نمی رسد

 

ما مستمند کیسه ی خیراتی توایم

ذاتاً فقیر آن کرم ذاتی توایم

 

آقای من! حریم تو از عرش برتر است

با این که خاکی است، بهشت معطر است

 

عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست

حیف از حریم تو که بدون کبوتر است

 

فرصت غنیمت است، ابوحمزه ای بخوان

امشب برای پاکی این قوم بهتر است

 

با تربت حسین به «تسبیح» می رسیم

این تربت حسین عجب بنده پرور است

 

اول فدایی قدمت مادر تو بود

پس مادرت به تو ز همه با وفاتر است

 

تو یادگار فاطمه بودی برای او

حالا که شد فدای تو عالم فدای او

 

یعقوب کربلا! چه قدر گریه می کنی

از صبح زود تا به سحر گریه می کنی

 

یعقوب را که غصه ی یوسف شکست و تو

داری برای چند نفر گریه می کنی

 

وقتی که چشم هات می افتد به معجری

حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی

 

این طفل را به جان خودت آب داده اند

دیگر چرا میان گذر گریه می کنی

 

از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند

داری به «قتل صبر» پدر گریه می کنی

 

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده

یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی؟!

 

با دیدن اسیر کجا می رود دلت؟!

با دیدن فقیر کجا می رود دلت؟!

علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/22 - 07:36 | 1 2 3 4 5

امام سجاد (ع)-ولادت

 

بنا نیست امروز افسرده باشیم

پس از چند شب باز پژمرده باشیم

 

مگر می شود نور را دیده باشیم؟

ولی دل به خورشید نسپرده باشیم

 

بنا بود ما را سر پا ببینند

اگر بارها هم زمین خورده باشیم

 

سه شب در به در بین کوچه نشستیم

که سهمی از این سفره ها برده باشیم

 

محال است ما را از آقا بگیرند

محال است حتی اگر مرده باشیم

 

اسیرم به گیسوی بالا نشینی

فدای گرفتاری این چنینی

 

تو شهر غریبی مسافر نداری

شب پنجم ماه، زائر نداری

 

در این چند شب بال ها کربلایند

بمیرم برایت مهاجر نداری

 

نبینم برای تو شعری نگفتند

مبادا بگویند شاعر نداری

 

تو چهارم مسیر به سمت خدایی

تو چهارم مسیری که عابر نداری

 

در این روزها که تو تنهاترینی

در این روزها که تو زائر نداری

 

مرا زائر بی قرار تو کردند

دلم را چراغ مزار تو کردند

 

بنا شد اگر سائلی نان بگیرد

چه خوب است که از کریمان بگیرد

 

بنا شد اگر شاه نوکر بگیرد

چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد

 

علی خواست تا که برای حسینش

زنی در بلندای ایمان بگیرد

 

تمام زمین و زمان را که می گشت

بنا شد عروسی از ایران بگیرد

 

اسیری شهبانوی ما می ارزد

که این خاک بوی «حسین جان» بگیرد

 

تو آقا ترینی و سجاد مایی

تو شاهی و فرزند داماد مایی

 

خدا باز تصویر مولا کشیده

برای حسینش، علی آفریده

 

تو از بس که غرق حضور خدایی

برای عبادت تو را برگزیده

 

هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب

سر سفره های مناجات دیده

 

ترحم کن ای آسمان محبت!

به این قطره های چکیده چکیده

 

چه می خواهم از تو که داده نباشی

به اندازه کافی از تو رسیده

 

همین که گدای تو هستیم کافی ست

ابو حمزه های تو هستیم کافی ست

 

بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد

بخوان آدمی بوی انسان بگیرد

 

بخوان: «ابکی – ابکی – لنفسی - لقبری...

دل مرده ی ما کمی جان بگیرد

 

...و یا غافر الذنبُ یا قابل التوب

الهی تصدق عَلَیَّ بعفوک

 

انا لا انسی ایادیک عندی

الهی تصدق علیّ بعفوک

 

الهی و ربی علیک رجائی

الهی تصدق علیّ بعفوک...)

 

لباس مناجت را هر که باید

شب پنجم ماه شعبان بگیرد

 

تو هستی دلیل مسلمانی ما

نجات پر و بال زندانی ما

 

به جز عالم سائلی عالمی نیست

به غیر از کریمی تو حاتمی نیست

 

بر این خشک ها تا که باران ببارد

به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست

 

خدا از سرم سایه ات را نگیرد

جز این هر چه را هم بگیرد غمی نیست

 

چهل سال بر سر در خانه ی تو

به جز پرچم کربلا پرچمی نیست

 

تو یعقوبی و پلک مجروح داری

چهل سال گریه، زمان کمی نیست

 

چهل سال گریه، چهل سال ناله

چهل سال گریه برای سه ساله

علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/22 - 07:30 | 1 2 3 4 5

شعر مدح امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

امام سجاد(ع)-مدح و مصیبت

 

من همان یا کریم دام شما

جبرئیل قدیم بام شما

 

صبح روز نخست خواندمتان

چقدر آشناست نام شما

 

صبح روز ازل حوالی نور

سجده کردیم بر کدامِ شما؟!

 

من حلالم بود حلال شما

من حرامم بود حرام شما

 

چهارده قرن دست هیچ کسی

دل ندادم به احترام شما

 

به شما ساحل کرم گفتند

و به ما سائل حرم گفتند

 

پر من بال و بال من پر شد

پر و بالی زدم کبوتر شد

 

به نفس های حضرت زهرا

حالمان خوب بود و بهتر شد

 

سحر پنجم عبادت بود

کوچه های خدا منوّر شد

 

مردی از سمت ابرهای دعا

آمد و خشکی دلم تر شد

 

آمد و با خودش کتاب آورد

او امام آمد و پیمبر شد

 

مردی از سمت آفتاب آمد

با مفاتیح مستجاب آمد

 

آمده تا مرا تکان بدهد

چشم گریان به این و آن بدهد

 

آمده روی پشت بام سحر

با صدای خدا اذان بدهد

 

آمده بشكند قفس ها را

بال ما را به آسمان بدهد

 

با خودش نور مصحف آورده

تا خدا را به ما نشان بدهد

 

به نگاهش دخیل می بندیم

تا مناجات یادمان بدهد

 

اي مسيح! ای مسیر سبز نجات!

بر مناجات کردنت صلوات

 

ای مناجات ای نسیم دعا

راه نزدیک ما به سمت خدا

 

ای که دریا کنار تو قطره

قطره با التفات تو دریا

 

نذر سجاده ي شبانه ي توست

چارمین رکعت نوافل ما

 

ای امام علیّ دوم من

ای امام چهارم دنیا

 

مرد شب زنده دار سجاده

مرد محراب، التماس دعا

 

از تو بوی نماز می آید

بوی راز و نیاز می آید

 

مادر تو نگين حجب و حیاست

شرف الشمس سیدالشهداست

 

مایه ي آبروی ایران است

افتخار همیشه ام به شماست

 

از تو و مادر تو این دل ما

عاشق خانواده ي زهراست

 

یک سفر پیش ما نمی آیی؟

وطن مادری تو این جاست

 

تو عجم زاده ای تو فامیلی

پس حرم سازی ات به گردن ماست

 

تو در این سرزمین گل کاری

به خدا حق آب و گل داری

 

آفتابی که حق کشیده تویی

جلوه ای که کسی ندیده تویی

 

با ظرافت، خدای عزّوجل

بی نظیری که آفریده تویی

 

آن که با کَفّه ي تولایش

پای میزانمان کشیده تویی

 

شب اسیر هزار رکعت تو

به خدایم قسم پدیده تویی

 

نخل های بلند نخلستان

بارش رحمتی که دیده تویی

 

با دعای غلام تو دارد

آسمان مدینه می بارد

 

بي تو سجاده اي اگر هم بود

فرش رسوايي دو عالم بود

 

بي تو يا حرفي از بهشت نبود

يا اگر بود هم جهنم بود

 

خطبه هاي گلوي زخمي تو

انعكاس غروب ماتم بود

 

تو اگر خطبه اي نمي خواندي

خانه هامان بدون پرچم بود

 

تو اگر روضه اي نمي خواندي

سال ما سال بي محرّم بود

 

از تو داريم فصل ماتم را

ده شب گريه ي محرم را

 

احترام تو را سلام نبود

حق تو كوچه هاي شام نبود

 

حق آيينه ها شكستن نيست

گيرم اين آينه امام نبود

 

هيچ جايي براي حال شما

بدتر از مجلس حرام نبود

 

گريه كردي صدا زدي «اي كاش...

هيچ سنگي به روي بام نبود

 

كاش مادر مرا نمي زاييد

من امامم، خرابه جام نبود»

 

حرفِ ويرانه در ميان آمد

دختر شاه، يادمان آمد


علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/22 - 07:02 | 1 2 3 4 5

یکبار دگر گُلبن امید گهر داد

دریای کرامت به بشر باز گهر داد

پایان شب تار ز ره آمد و یزدان

برخلق زمین آینۀ نور سحر داد

عشق آمد و با زمزمۀ شوق و مسرّت

تا کوی مدینه به همه بال سفر داد

جبریل به آواز جلی گفت ،بیائید

کامشب به حسین بن علی دوست پسر داد

در وصف همین غنچۀ زیبای حسینی

جبریل امین برهمۀ خلق خبرداد

با سجدۀ خود دم زخدای ازلی زد

لبخند به لبخند حسین بن علی زد

امشب شب بشکفتن لبهای حسین است

گلزار جنان محو تماشای حسین است

گلهای بهشتی همه گفتند چه زیباست

لبخند سروری که به لبهای حسین است

بخشید صفا و طرب و نور به گلزار

این گل که ز گلخانۀ زیبای حسین است

تا با نگه خویش کند راز دل ابراز

پیوسته نگاهش سوی سیمای حسین است

درفصل شکوفائی خوداین گل توحید

کزگلشن سرسبز و مصفای حسین است

با سجدۀ خود دم زخدای ازلی زد

لبخند به لبخند حسین بن علی زد

این مهرجهانتاب دعا مهر حبین است

درچهرۀ نورانی او نور یقین است

سجاده زند بوسه به پیشانی رازش

مبهوت دعای سحرش روح الامین است

قدسی نفسان حرم قدس خداوند

گفتند بهم این گل سجاده نشین است

هرکس که نظرکرد به رخسارۀ او گفت

آئینۀ لطف وکرم دوست همین است

گرغرق در اشراق و ظهور است سماوات

گر روشن از انوار ولا روی زمین است

با سجدۀ خود دم زخدای ازلی زد

لبخند به لبخند حسین بن علی زد

استادسیدهاشم وفایی


برچسب‌ها : ,,,
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/3/23 - 14:34 | 1 2 3 4 5

شعر مدح امام سجاد ع

دسته بندی : ولادت امام سجاد ع, شهادت امام سجاد ع,

ای تمـام آفـرینش تشنـة اشک شبت 
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت 
ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت 
سینه‌های سوخته یک شعله از تاب و تبت 

باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین 
قـطب عرفان، سیّـدسجّـاد، زین‌العابدین 
**** 
ای مزار بی‌چراغت نور چشم و چشم نور 
ای منـاجات شبـت آل محمّـد را زبـور 
سجده‌گاهت در عبادت طور نور و نور طور 
چشم ظلمت از تو و روی منیرت دور دور 

حـاجت خلـق جهـان در آستانت ریخته 
وحی ساعد در سماوات از دهانت ریخته 

آفتابـا مـاهتاب از جـلوه رویـت خجل 
طوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجل 
پادشاهـان از گدایـانِ سـرِ کویت خجل 
حلقه‌های سلسله از دست و بازویت خجل 

نیست تنها دوستان را دست بـر دامـان تو 
دشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو 
**** 
تو به خلق و خوی اعجاز پیمبر می‌کنی 
گر بخواهی در اسارت کار حیدر می‌کنی 
با دو دست بستة خود فتح خیبر می‌کنی 
شام را در چشم دشمن، صبح محشر می‌کنی 

دست تقـدیر تـو دست اقتدار حیدر است 
بلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر است 


کربـلا و کوفـه و شـام بـلا رام تو بود 
دشمن بیدادگر را وحشت از نام تو بود 
تو میان سلسله نه، خصم در دام تو بود 
فتح آل مصطفی از خطبـه شـام تو بود 

چارده قرن است مسجد می‌کشد از دل خروش 
می‌رسد بانگ انا ابن مکه‌ات دائم بـه گوش 
**** 
سرگذشتت شعله‌ای در دل شد و از سرگذشت 
شام شوم از کربلا بهر تو سنگین‌تر گذشت 
کس نمی‌داند چه‌ها بر آل پیغمبر گذشت 
ناقة عریانت از هر کوچه و معبر گذشت 

شامیان از کینه و طغیان شـرار انگیختند 
از فـراز بـام‌ها آتش بـه فرقت ریختند 


ای ز چشم شیعه جاری خون ساق پای تو 
آفتـاب فـاطمه خـاکستر و سیمـای تو 
تو چراغ عرشی و ویـرانه شد مأوای تو 
خـاک ویرانـه کجا و صورت زیبای تو؟

بود در ویرانه بـر رأس پدر، چشم ترت 
همچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت 
**** 
تو همای وحی بودی و پـرت را سوختند 
لحظه لحظه سینـة پـر آذرت را سوختند 
نخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختند 
آخر از زهر ستم پـا تا سرت را سوختند 

گر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همه 
قـاتلت داغ پـدر بـود ای عـزیز فــاطمه 


سال‌ها بگذشت و بودی هیجده داغت به دل 
سوختی یک عمر همچون شمع سوزان متصل 
سینه‌ات چـون خیمه‌های سوخته شد مشتعل 
ای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گل 

بر تـو می‌گریم که بر گل‌های پرپر سوختی 
هر کجا دیدی جوان از داغ اکبر سوختی 
**** 
بـاغبانی گر به باغ لاله‌اش می‌داد آب 
تو بـه یاد کام عطشان پدر رفتی ز تاب 
گریه می‌کردی به یاد طفل معصوم رباب 
بر لب خشک علی‌اکبر دلت می‌شد کباب 

می‌بریـدی گوسفندی را اگر قصاب سر 
یاد می‌کردی ز تیغ شمـر و حلقوم پدر 



کاش می‌شد قبر پاکت را بگیرم در بغل 
همچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغل 
سـاق پـای دردناکت را بگیرم در بغل 
زخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغل 

کاش می‌شد شیعه برگرد مزارت می‌گریست 
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت می‌گریست



برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/2/4 - 21:58 | 1 2 3 4 5

شعر مدح حضرت امام زين العابدين ع

دسته بندی : ولادت امام سجاد ع, شهادت امام سجاد ع,

 

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین 
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین 
یک عمر در فراق جوانان هاشمی 
شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین 
در بین خنده و کف و شادی گریستند 
زنجیرها برای تو یا زین العابدین 
چشم حسین و چشم شهیدان کربلا 
گریند در عزای تو یا زین العابدین 
ای کاش پر شود عوض اشک چشم ما 
از خون ساق پای تو یا زین العابدین 
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد 
دست گره گشای تو یا زین العابدین 
ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت 
ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین 
آرد صدای گریة ما سر بر آسمان 
از اشک بی صدای تو یا زین العابدین 
تا حشر انقلاب حسین است سربلند 
در پای خطبه های تو یا زین العابدین 
در کوچه های شام فقط سنگ های بام 
بودند آشنای تو یا زین العابدین 
خاشاک و سنگ و خنده و دشنام و هلهله 
گردید رونمای تو یا زین العابدین 
"میثم" سلام می دهد از دور صبح و شام 
بر صحن با صفای تو یا زین العابدین

استاد سازگار

 

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/2/4 - 21:55 | 1 2 3 4 5

رباعى شهادت امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

آگه چو شد از حالت بیماری او

دامن به کمر بست، پی یاری او

چون دید، کسی بر سر بالینش نیست

سرگرم شد آتش، به پرستاری او!

محمدعلى مجاهدى 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:43 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

هر چند دل از گریه ی شب های دعا سوخت

شیرازه ام امّا همه در کرب و بلا سوخت

هر صفحه ای از زندگی ام شرح فراقی ست

هر لحظه ام عمری ست که در فصل عزا سوخت

جامانده به روی بدنم ردّ اسیری

روزی نفسی بود که در شام بلا سوخت

یاد لب خشکیده ی شش ماهه مرا کشت

آن لحظه که از لب زدنش سینه ی ما سوخت

تا خیمه مان هلهله ی حرمله آمد

وقتی که گلو سرخ شد و تارِ صدا سوخت

آتش زدن اهل حرم شعله ورم کرد

دیدم چقدر خیمه ز داغ شهدا سوخت

دیدم به سرم خیمه ی آتش زده افتاد

دیدم که یتیمی به میان اُسرا سوخت

سرها به سر نیزه و در حلقه ی آتش

هر زلف ز هر نیزه اگر بود رها سوخت

حسن لطفى


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:43 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

غرق اشکی و گریه می باری

شده دریا ز چشم تو جاری

راوی روضه های کرب و بلا

روضه ی ناشنیده ای داری؟

این همه گریه کرده ای بس نیست

تا به کی نوحه و عزاداری؟

بعد از آن غربت و اسیری ها

خنده روی لبت نمی آری

از تن نیمه جان و مجروحت

می چکد خون و لاله می کاری

رنگ و رویت چه زرد و گلگون است

به گمانم هنوز بیماری

حال تو خوب می شود آقا

عمّه ات می کند پرستاری

ردّ اشکی که روی گونۀ توست

یعنی این که ز گریه سرشاری

شام و کوفه چه بر سرت آمد؟

که تو از زندگانی بیزاری

حسن بياتى


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:41 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

بین نماز، وقت دعا گریه می كنی

با هر بهانه در همه جا گریه می كنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می كنی

هر چند زهر، قلب تو را پاره پاره كرد

اما به یاد كرب و بلا گریه می كنی

اصلاً خود تو كرب و بلای مجسّمی

وقتی برای خون خدا گریه می كنی

آبِ خوش از گلوی تو پایین نمی رود

با ناله های واعطشا گریه می كنی

با یاد روزهای اسارت چه می كشی؟

هر شب بدون چون و چرا گریه می كنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار

هر صبح با نسیم صبا گریه می كنی

هم پای نیزه ها همه جا گریه كرده ای

هم با تمام مرثیه ها گریه می كنی

دیگر بس است "چشم ترت درد می كند "!

از بس كه غرق اشك عزا گریه می كنی

يوسف رحيمى


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:41 | 1 2 3 4 5

شعر مصيبت حضرت امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد

عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد

بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را

سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد

تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم

رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد

تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن

عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد

آن قدر بنده نوازی که دل چون من هم

عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد

بانی روضه‌ی اربابی و باران باران

چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد

از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده

با فداکاری تو شور حسینی مانده

رهبر جان به کف اهل ولایی آقا

مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا

به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند

علم افراشته‌ی خون خدایی آقا

بیرق نهضت ارباب به روی دوشت

وارث سرخی خون شهدایی آقا

خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند

دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا

کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی

همه دیدند که مصباح هدایی آقا

مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد

راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا

دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده

تو عزادار چهل سال منایی آقا

اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید

زائر جان به لب کرب و بلایی آقا

چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند

دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند

غربت و بی کسی قافله یادت مانده

شام اندوه و شب هلهله یادت مانده

خار غم چشم تو را باز نشانده در خون

پای زخمی و پر از آبله یادت مانده

در خرابه تو هم از پای نشستی آخر

قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده

زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا

سال ها سلسله در سلسله یادت مانده

سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده

تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده

قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست

سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست

يوسف رحيمى


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:37 | 1 2 3 4 5

شعر شهادت امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

درد بسیار، مداوا گریه

 ارث جامانده زهرا گریه

 روزها ناله و شب ها گریه

 آب می خورد، ولی با گریه

 گریه بر آب وضویش می ریخت

 خون دل بر سر و رویش می ریخت

 گریه بر شاه شهیدان خوب است

 گریه بر کشته ی عریان خوب است

 گریه بر دامن طفلان خوب است

 گریه بر آن لب و دندان خوب است

 خواسته هر سحرش گریه کند

 در فراق پدرش گریه کند

 گریه بر ناله آن مادرها

 گریه بر گریه آن دخترها

 گریه بر غارت انگشترها

 گریه بر وا شدن معجرها

 رنگ مهتاب، زمینش می  زد

 دیدن آب، زمینش می زد

 گریه بر ناقه نشسته سخت است

 گریه با پیکر خسته سخت است

 گریه با بال شکسته سخت است

 گریه با گردن بسته سخت است

 گریه خوب است که هر شب باشد

 گریه بر چادر زینب باشد

 آن که را هست پیاده نکشید

 تشنه را بر لب باده نکشید

 طفل را این همه ساده نکشید

 ذبح را آب نداده........

 هیچ کس آب به گودال نبرد

 پدرم ذبح شد و آب نخورد

 آمد و دید تنی افتاده

 کشته بی کفنی افتاده

 شه بی پیرهنی افتاده

 پاره پاره بدنی افتاده

 همه پروانه و شمعش کردند

 بوریا آمد و جمعش کردند

 آمد و دید کنارش پر نیست

 بدن افتاده ولیکن، سر نیست

 چند انگشت، و انگشتر نیست

 این حسین است ولی دیگر نیست

 بس که با نیزه قلیلش کردند

 ذبح کردند قتیلش کردند

استاد لطيفيان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:34 | 1 2 3 4 5

زبان حال امام سجاد ع

دسته بندی : شهادت امام سجاد ع,

مثل من هیچ کس در این عالم وسط شعله‌ها امام نشد

در شروع امامتش چون من این قدر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت

غیر زهرا به هیچ معصومی این قدر گرم احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست: لحظه‌ای که حسین یاری خواست

و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام... نشد

به لب تشنه علی اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم

تا به امروز هیچ شمشیری این قدر تشنه در نیام نشد

رفتن شاهزاده‌ای چون من به اسیری به یک طرف اما

در سفر این قدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد

آهِ زینب و صیحه‌ی شلاق تا شنیدم،... از اسب با زنجیر

خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد

تل و گودال و نعل و علقمه ...آه! ذوالجناح و لب و گلو... انگار

مثل زینب کسی دلش این قدر خون ز تکرار حرف لام نشد 

آه! زینب کجا و بزم یزید، او کجا و جواب ابن زیاد!

باز هم صد هزار مرتبه شکر این که با شمر هم کلام نشد

این چهل سال گریه ام شاید از همان روز اربعین باشد

هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس

رنج ها دیده‌ام حسین! اما هیچ جایی شبیه شام نشد

چه مسلمانی عجیبی بود که در آن بر عیال پیغمبر

نان و خرما حلال بود اما سنگ انداختن حرام نشد

من سجاد این قدر خواندم در مدینه نماز و هیچ کدام

آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ام خواند بی قیام نشد

غل و زنجیر و رشته  بر گردن، یک نفس  باده‌ی بلا را من

سرکشیدم تمام، اما شکر!  سفر عشق ناتمام نشد

قاسم صرافان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/8 - 06:33 | 1 2 3 4 5

رباعي شهادت حضرت زهرا س

دسته بندی : شهادت حضرت زهرا س, شهادت امام سجاد ع,

1/شورواميد

اي عشق پُرازشورواميدم كردي

آئينة جوشش شهيدم كردي

اي اشك بيا كه پيش زهرا وعلي

من روسيهم، توروسفيدم كردي

2/فاطميون

عمريست كه ازغم تومحزون هستيم

دلخسته ودلداده ومحزون هستيم

داريم اميد روزمحشر،زهرا

گويند كه ماز فاطميون هستيم

3/بني فاطمه

اينان كه صفاي زمزم وزمزمه اند

آرامش جان ونورچشم همه اند

اين فاطمه سيرتان به گلخانة وحي

گلهاي پُراز مهربني فاطمه اند

استادسيدهاشم وفايي


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/1/5 - 23:53 | 1 2 3 4 5

مدينه

دسته بندی : شهادت حضرت زهرا س, شهادت امام حسن ع, شهادت امام سجاد ع, شهادت امام باقر ع, شهادت امام جعفر صادق ع,

مدینه شهر نبی تربت چهار امام

به نقطه نقطه خاکت ز ما سلام، سلام
اگر چه ساکت و آرام میرسی بنظر

دلی نمانده که گیرد بیاد تو آرام
مزار چار امامی و شهر پنج تنی

ز شش جهت بسویت حاجت آورند مدام
چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی

که بر طواف حریم تو بسته دل احرام
سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم

به حرمت سخنم انبیاء کنند قیام
دوای درد دو عالم ز گرد صحرائی
سلام بر تو که آرامگاه زهرائی
شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد

ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد
نه آرزوی بهشتم بود نه شوق وطن

دلم بیاد مدینه بهانه می‌گیرد
زهر نشانه گذر کرده با هزار نگاه

سراغ از آن حرم بی نشانه می‌گیرد
سلام باد به شهری که نام روح فزاش

به هر دلی که شکسته‌ات خانه می‌گیرد
سلام باد بر آن داغدیده بانوئی

که عرض تسلیت از تازیانه می‌‌گیرد
درود باد به شهری که تربت زهراست
بهار دامنش از اشک غربت زهراست
مدینه کز توبه دلها شراره افتاده

شراره بر جگر سنگ خاره افتاده
چه روی داده که خورشید تو غریب شده

وز او بخاک تو ماه و ستاره افتاده
چه روی داده که مثل علی ز شدّت غم

خموشی و، نفست در شماره افتاده
بروی نیلی زهرا قسم بگو که چرا

به کوچه‌های تو یک گوشواره افتاده
مدینه ناله برآر از جگر بگو به علی

بیا که فاطمه از پا دوباره افتاده
مدینه نخل گلت چیده شد به گلخانه
برای غنچه خونین گریستی یا نه؟
مدینه طوطی وحی تو آشیانه نداشت؟

و یا زفتنه زاغان امان به لانه نداشت
چو شمع سوخته گردید آه و ناله نزد

شراره داشت به دل بر لبش ترانه نداشت
گرفته بود چنان خو، به دانه دانة اشک

که شوق زندگی و میل آب و دانه نداشت
کسی شریک غم دختر رسول نشد

بجر علی که محیط غمش کرانه نداشت
مدینه تسلیتی جز شرار و دود ندید

مغیره دسته گلی غیر تازیانه نداشت
گمان نبود صدای نبی خموش شود
ز دود خانة زهرا سیاه پوش شود
مدینه لشگر اندوه ریخت بر سر تو

نبود این همه رنج زمانه باور تو
مدینه بعد پیغمبر ز بس غریب شدی

نشست قاتل زهرا فراز منبر تو
مدینه، چون بسرت آسمان خراب نشد

که گشت نقش زمین دختر پیمبر تو
از آن شبی که علی دفن کرد فاطمه را

صفا گرفته شد از صبح روح پرور تو
بکوچه‌های تو یک روز آفتاب گرفت

هنوز انده چو ابر سیاه منظر تو
میان کوچه زنی را زدن رشادت بود؟
و یا بفاطمه سیلی زدن عبادت بود؟
مدینه آنچه که می‌پرسم از تو راست، بگو؟

کجاست تربت زهرا بگو کجاست، بگو؟
بقیع منبر و محراب با حریم رسول

مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست، بگو؟
چه شد که فاطمه هیجده بهار بیش نداشت

چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست، بگو؟
چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست

چرا هوای تو اینقدر غم فزاست، بگو؟
به گوشواره‌ای که در کوچه او فتاده قسم

بروی فاطمه سیلی زدن رواست، بگو؟
چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد
که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردند

تنی ضعیف، غریبان بشانه می بردند
جنازه‌ای که همه انبیء بقربانش

چه شد که هفت نفر مخفیانه می‌بردند
مدینه فاطمه را روز روشن آزردند

چرا جنازة او را شبانه می‌بردند
ز غربت علی و قصّة در و دیوار

بدادگاه پیمبر نشانه می‌بردند
بجای گل که گذارند روی قبر رسول

برای او اثر تازیانه می‌بردند
سزای آن همه احسان مصطفی این بود
هنوز هم کفن آن شهیده خونین بود
مدینه راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟

کنار تربت خورشید خود بماه چه گفت؟
علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد

ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟
مدینه شب که علی برد سر فرو در چاه

ز محسنش که فدا گشت بی گناه چه گفت؟
مدینه شیر خدا، کو پناه عالم بود

چو دید فاطمه افتاده بی پناه چه گفت؟
مدینه فاطمه در پشت در چو آه کشید

به آن شهیده علی در جواب آه چه گفت؟
مدینه شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش
بسوز، هم له علی، هم برای فاطمه‌اش
مدینه طوبی قامت خمیدة تو چه شد؟

مدینه فاطمه داغدیدة تو چه شد؟
شرار فتنه ز اهل جحیم چون برخواست

بگو بهشت به آتش کشیدة تو چه شد؟
به آن شکوفه که نشکفته چیده شد سوگند

گل شبانه به گِل آرمیدة تو چه شد؟
نهال گلبن وحی تو را چو ضربه رسید

بگو که غنچة از شاخه چیده تو چه شد؟
مزار فاطمه می‌باید از نظر مخفی

مزار محسن در خون طپیدة تو چه شد؟
بریز اشک که خاک مدینه را شویم
نشانی از حرم بی نشان او جویم
حرامیان که بخود ننگ جاودانه زدید!

بدون اذن، علی را قدم بخانه زدید!؟
کبوتری که هنوز آشیانه‌اش می‌سوخت

چه کرده بود که او را در آشیانه زدید!؟
چرا به کشتن زهرا هجوم آوردید!

چرا به مادر سادات تازیانه زدید!؟
درون خانه او ریختید بر سر او

بدست و صورت و پهلو و کتف و شانه زدید!؟
گناه محسن زهرا در آن میانه چه بود

چه شد که ضربه بر آن طفل نازدانه زدید!؟
اگر چه خون همه دلها ز صحبت غم اوست
صدای غربت او در نوای «میثم» اوست

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1391/12/5 - 22:15 | 1 2 3 4 5

مدينه

دسته بندی : شهادت حضرت زهرا س, شهادت امام حسن ع, شهادت امام سجاد ع, شهادت امام باقر ع, شهادت امام جعفر صادق ع,

مدینه شهر نبی تربت چهار امام

به نقطه نقطه خاکت ز ما سلام، سلام
اگر چه ساکت و آرام میرسی بنظر

دلی نمانده که گیرد بیاد تو آرام
مزار چار امامی و شهر پنج تنی

ز شش جهت بسویت حاجت آورند مدام
چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی

که بر طواف حریم تو بسته دل احرام
سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم

به حرمت سخنم انبیاء کنند قیام
دوای درد دو عالم ز گرد صحرائی
سلام بر تو که آرامگاه زهرائی
شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد

ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد
نه آرزوی بهشتم بود نه شوق وطن

دلم بیاد مدینه بهانه می‌گیرد
زهر نشانه گذر کرده با هزار نگاه

سراغ از آن حرم بی نشانه می‌گیرد
سلام باد به شهری که نام روح فزاش

به هر دلی که شکسته‌ات خانه می‌گیرد
سلام باد بر آن داغدیده بانوئی

که عرض تسلیت از تازیانه می‌‌گیرد
درود باد به شهری که تربت زهراست
بهار دامنش از اشک غربت زهراست
مدینه کز توبه دلها شراره افتاده

شراره بر جگر سنگ خاره افتاده
چه روی داده که خورشید تو غریب شده

وز او بخاک تو ماه و ستاره افتاده
چه روی داده که مثل علی ز شدّت غم

خموشی و، نفست در شماره افتاده
بروی نیلی زهرا قسم بگو که چرا

به کوچه‌های تو یک گوشواره افتاده
مدینه ناله برآر از جگر بگو به علی

بیا که فاطمه از پا دوباره افتاده
مدینه نخل گلت چیده شد به گلخانه
برای غنچه خونین گریستی یا نه؟
مدینه طوطی وحی تو آشیانه نداشت؟

و یا زفتنه زاغان امان به لانه نداشت
چو شمع سوخته گردید آه و ناله نزد

شراره داشت به دل بر لبش ترانه نداشت
گرفته بود چنان خو، به دانه دانة اشک

که شوق زندگی و میل آب و دانه نداشت
کسی شریک غم دختر رسول نشد

بجر علی که محیط غمش کرانه نداشت
مدینه تسلیتی جز شرار و دود ندید

مغیره دسته گلی غیر تازیانه نداشت
گمان نبود صدای نبی خموش شود
ز دود خانة زهرا سیاه پوش شود
مدینه لشگر اندوه ریخت بر سر تو

نبود این همه رنج زمانه باور تو
مدینه بعد پیغمبر ز بس غریب شدی

نشست قاتل زهرا فراز منبر تو
مدینه، چون بسرت آسمان خراب نشد

که گشت نقش زمین دختر پیمبر تو
از آن شبی که علی دفن کرد فاطمه را

صفا گرفته شد از صبح روح پرور تو
بکوچه‌های تو یک روز آفتاب گرفت

هنوز انده چو ابر سیاه منظر تو
میان کوچه زنی را زدن رشادت بود؟
و یا بفاطمه سیلی زدن عبادت بود؟
مدینه آنچه که می‌پرسم از تو راست، بگو؟

کجاست تربت زهرا بگو کجاست، بگو؟
بقیع منبر و محراب با حریم رسول

مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست، بگو؟
چه شد که فاطمه هیجده بهار بیش نداشت

چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست، بگو؟
چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست

چرا هوای تو اینقدر غم فزاست، بگو؟
به گوشواره‌ای که در کوچه او فتاده قسم

بروی فاطمه سیلی زدن رواست، بگو؟
چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد
که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردند

تنی ضعیف، غریبان بشانه می بردند
جنازه‌ای که همه انبیء بقربانش

چه شد که هفت نفر مخفیانه می‌بردند
مدینه فاطمه را روز روشن آزردند

چرا جنازة او را شبانه می‌بردند
ز غربت علی و قصّة در و دیوار

بدادگاه پیمبر نشانه می‌بردند
بجای گل که گذارند روی قبر رسول

برای او اثر تازیانه می‌بردند
سزای آن همه احسان مصطفی این بود
هنوز هم کفن آن شهیده خونین بود
مدینه راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟

کنار تربت خورشید خود بماه چه گفت؟
علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد

ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟
مدینه شب که علی برد سر فرو در چاه

ز محسنش که فدا گشت بی گناه چه گفت؟
مدینه شیر خدا، کو پناه عالم بود

چو دید فاطمه افتاده بی پناه چه گفت؟
مدینه فاطمه در پشت در چو آه کشید

به آن شهیده علی در جواب آه چه گفت؟
مدینه شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش
بسوز، هم له علی، هم برای فاطمه‌اش
مدینه طوبی قامت خمیدة تو چه شد؟

مدینه فاطمه داغدیدة تو چه شد؟
شرار فتنه ز اهل جحیم چون برخواست

بگو بهشت به آتش کشیدة تو چه شد؟
به آن شکوفه که نشکفته چیده شد سوگند

گل شبانه به گِل آرمیدة تو چه شد؟
نهال گلبن وحی تو را چو ضربه رسید

بگو که غنچة از شاخه چیده تو چه شد؟
مزار فاطمه می‌باید از نظر مخفی

مزار محسن در خون طپیدة تو چه شد؟
بریز اشک که خاک مدینه را شویم
نشانی از حرم بی نشان او جویم
حرامیان که بخود ننگ جاودانه زدید!

بدون اذن، علی را قدم بخانه زدید!؟
کبوتری که هنوز آشیانه‌اش می‌سوخت

چه کرده بود که او را در آشیانه زدید!؟
چرا به کشتن زهرا هجوم آوردید!

چرا به مادر سادات تازیانه زدید!؟
درون خانه او ریختید بر سر او

بدست و صورت و پهلو و کتف و شانه زدید!؟
گناه محسن زهرا در آن میانه چه بود

چه شد که ضربه بر آن طفل نازدانه زدید!؟
اگر چه خون همه دلها ز صحبت غم اوست
صدای غربت او در نوای «میثم» اوست

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1391/12/5 - 22:15 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر